کافه ی خیابان هفتم



سلام .

شده بود مدتهای نسبتا مدیدی ننویسم ولی نشده بود که بخوام گرد و خاک روی سیستم رو بزدایم تا بیام و بنویسم . 

بعد از گذشت سه ماه و اندی نداشتن گوشی دلیلی شد تا حالا اینجا تایپ کنم . چقدر بی معرفتم من :) 

گوشیم در دست تعمیر هست و هزینه ای نسبتا گزاف رو دستم گذاشته . 

این روزها اُورت پول خرج میکنم . نه اینکه بگم پول دارم . نه به خدا . پوله که به راحتی از دستم در میره و من با چشمانی اشک بار باهاش وداع میکنم و اشک چشمانم بدرقه ی راهشه . ولی تهه همه ی اینها میگم خدایا شکرت .  

روزهای آخر سربار منزل باباحاجی بودن رو می گذرونم و اگه خدا بخواد تا آخر این ماه به منزلمون نقل مکان میکنیم . نمیدونم شما هم اینطور هستین یا نه ! ولی خب تجربه به من ثابت کرده من هر چقدر در طی روزهای عادی زندگی دنبال تمیزکاری و جمع و جور کردن هستم روزها آخر بی خیال همه چی میشم . همچین وقتایی برام مهم نیست که لباس تا شده چند روز متوالی روی مبل اتاقم بیفته و جلد خالی قرص روی میز . بی خیال همه چی میشم و سعی میکنم کمی تو این دنیای بی غمی مثلا شاد باشم . 

واسه همینه که الان مجبور شدم از سر و روی سیستم گرد زدایی کنم تا بتونم رغبت کنم این چند سطر رو بنویسم . 

این روزها استرسهای زیادی دارم . چه مالی و چه روحی . خدا بُعد مالیش رو حل کنه روحیش خودش حل میشه :)))))))))))) 

یه چیزی میگم اگه خوندین لطفا نخندین :) از این گوشی نوکیاها دارم که هر دکمه ش رو باید چند بار فشار بدی تا یه حرف تایپ شه :)))) این دو روز که به اجبار به این گوشی رو آوردم مچ دستم درد گرفته ولی یه جورایی حس خوبی بهش دارم . چون کار منو راه میندازه . 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها


تخفیف ویژه تلفن های ویپ و تحت شبکه اندرودستان تکنولوژی در خدمت آموزش و کسب و کار پرنده بازی ها | سایت تخصصی دانلود رایگان بازی کامپیوتر و موبایل يک عاشقانه ي خوب 1000site تعمیرات سخت افزار مرجع دانلود فایل ترجمه متن